پرسیدم: چرا شیفتی راننده عوض می کردن؟ آقای راننده جواب داد: تعداد ماشینا کم بود، راننده زیاد بود... تاکسی ها هم باید تا دیر وقت کار می کرد! واسه همین صاحب ماشینا که اولین صاحب تاکسی رانی بود راننده استخدام کرده بود که ماشینا بی کار نمونن!!! بعد زد تو یه خاطره از عموش... عموی من یکی از همین شوفرا بود که یه شیفت رو این تاکسی ها کار می کرد...ظهر تا عصر... یادمه یه بار زن عموم و مادرم و نن جونم میخواستن برن سر قبر آقا عموم اینا رو سوار کرد منم باهاشون رفتم... تابستون بود... اون موقعها مثل الان نبود که ماشینا کولر داشته باشه، عموی من یه ابتکاری به خرج داده بود... یه آجر گذاشته بود کنار در ماشین بعد در رو با طناب میبست تا باد از لایه در بیاد تو! :مگه پنجره ماشین باز نمیشد؟! گفت: چرا... اما اینجوری مث که بیشتر خنک میشد! آقای کارمند مسلک گفت: حالا شما میخوای بیشتر در مورد قدیم اطلاعات پیدا کنی من پیشنهاد میکنم یه CD هست تو بازار اونو تهیه کنی... فیلمای قدیم توش هست... من خودم گرفتم. پرسیدم: اسمش چیه؟ گفت: اسمش الان خاطرم نیست اما من از بهارستان خریدم... مستنده... در مورد تهران قدیم گفتم: نکنه تهران انار ندارد رو میگید؟! گفت: نه... اونو دیدم... اسمش این نیست... تهرا... چی چی نمی دونم! از قدیم ندیما؛از تهران خیلی قدیم، از زمان درشکه و گاری تا همین ماشینا... فیلم خوبیه. و در حین گپ و گفت با این دو عزیز رسیدیم مقصد در حالی که پیرمرد همچنان سرفه می کرد و لام تا کام حرف نمی زد و دختر خانم رو فرم و سانتی مانتال هم همچنین. تهرا... چی چی... حتما باید تهرانیکا باشه! رفت جزو خریدای امروز... امیدوارم پیدا کنم. کرایه ام رو دادم به آقای راننده و خداحافظی کردم و راهم رو کشیدم که برم دنبال کارم.
نظرات شما عزیزان: